امروز امتحانات پایان ترم به نصف رسید.جالب است که امتحان درسی چون استاتیک را که در طول ترم با علاقه میخواندم و وقت زیادی برای آن میگذاشتم را به طرز فجیعی خراب کردم و امتحان جبر را که از آن متنفر بودم و شب امتحان با اکراه خواندم را خوب دادم.به این فکر میکردم که روابط ما هم در زندگی شبیه همین امتحانها است.بعضی وقتها از آدمهایی که همیشه به آنها لطف کردهای و تحویلشان گرفتهای و برایت عزیز بودهاند آنچنان زخم میخوری که دیگر توان بلندشدن در خودت نمیبینی.بگذریم.....
امروز بعداز ظهر بعد از یک هفتهی سخت تصمیم گرفتم به خودم استراحت بدهم.خوابیدم.ظرفهای جمعشدهی این چند روز را شستم،کلی لباس شستم و به زندگیم سر وسامان دادم:)
از وقتی که مادر جان برایم دستکش تهیه کردهاند و مرا مجبور کردهاند که با دستکش ظرف بشویم،کمی به ظرف شستن علاقهمند شدم;)
وقتی به غروب روز 17دی فکر میکنم لبخند روی لبم مینشیند...خدایا کی این روز مبارک میرسد؟!!
+آخر شب به برادر گرامی پیام عاشقانه دادهام،جواب نداده که هیچ،فردایش زنگ زده و میگوید مطمئنی دیشب خودت بودی که آن پیام را دادی؟
واقعا نمیدانم این چه تصوری است که از من در ذهنشان شکل گرفته!:D
+امروز این مطلب را خواندم و الان خیلی خوشحالم که من هم یک وبلاگ دارم و از این اثرات مهم بیبهره نیستم:D
+استادی که نمرههای یک کلاس 60نفره را 2روز بعد از امتحان اعلام کند استاد نیست که،فرشتهایست کمیاب!!
امروز بعداز ظهر بعد از یک هفتهی سخت تصمیم گرفتم به خودم استراحت بدهم.خوابیدم.ظرفهای جمعشدهی این چند روز را شستم،کلی لباس شستم و به زندگیم سر وسامان دادم:)
از وقتی که مادر جان برایم دستکش تهیه کردهاند و مرا مجبور کردهاند که با دستکش ظرف بشویم،کمی به ظرف شستن علاقهمند شدم;)
وقتی به غروب روز 17دی فکر میکنم لبخند روی لبم مینشیند...خدایا کی این روز مبارک میرسد؟!!
+آخر شب به برادر گرامی پیام عاشقانه دادهام،جواب نداده که هیچ،فردایش زنگ زده و میگوید مطمئنی دیشب خودت بودی که آن پیام را دادی؟
واقعا نمیدانم این چه تصوری است که از من در ذهنشان شکل گرفته!:D
+امروز این مطلب را خواندم و الان خیلی خوشحالم که من هم یک وبلاگ دارم و از این اثرات مهم بیبهره نیستم:D
+استادی که نمرههای یک کلاس 60نفره را 2روز بعد از امتحان اعلام کند استاد نیست که،فرشتهایست کمیاب!!