اصلا مهم نیست که 4 ساعت زل بزنی به یه نفر که مدام حرف میزنه و صغری کبری میچینه.
اصلا مهم نیست که اولش با حسن نیت شروع کنی به صحبت باهاش اما بعدا ببینی چقد احمق بودی که یه چیزایی رو صادقانه گفتی.
اصلا مهم نیست که شب جشن رو برای خودت زهرمار کنی.
اصلا مهم نیست که کنار میدون، دلت پیش جمعیت باشه اما فقط به اجبار گوش بدی.
مهم اینه که یه نفر تو رو کودن فرض کنه.
در تاکسی رو بستم و سعی کردم بهش فکر نکنم،شیرینی گرفتم و اومدم خوابگاه،هرچند که سردرد داشتم هرچند که هنوز نمیتونم فراموش کنم که به شعورم توهین شده.
پ.ن: میخوام برم به "ح" بگم کمکم کنه،میخوام شروع کنم و فقط اونه که بهم پتانسیل شروع رو میده.