مینویسم و پاک میکنم، مینویسم و پاک میکنم و هیچکدوم به دلم نیست. هیچی نمیتونه عمق احساسم نسبت به کثافتی که درگیرش شدم رو بیان کنه.
میخوام به خودم 2 هفته وقت بدم، 2 هفتهی طلایی رو بسازم. تا پارسال ماه رمضون برای من یه حس خاص داشت، همیشه حال خوبی نسبت بهش داشتم و با وجود مخالفتهای سرسخت خانوادهام روزه میگرفتم. امسال دیگه از روزه و اون حس و حال خبری نیست، اما فکر میکنم مبدا خوبی بشه برام. میخوام 2 هفتهام رو از امشب شروع کنم. به کسایی که ممکنه نگرانم بشن تکست دادم و گوشی رو خاموش کردم برای 24 ساعت. این پست رو هم سعی میکنم هر روز به روز کنم.
نمیذارم این حال بد نکبت همینجوری مثل یه سایه پشت سرم راه بیفته...
#1
امروز رو کلا سر به هوا بودم و با ابرها عشق بازی می کردم، گهگاهی هم که روی زمین بودم، داشتم بین فرمول های ریاضیات دبیرستانی پرسه می زدم.
برچسب سادیسم؟ هو کرز
#2
امروز با یوزرنیم و پسوردی که دکتر بهم داده بود، وارد سامانهی سیب(سامانه یکپارچه بهداشت) وزارت بهداشت شدم. داشتم دیتاها رو نگاه میکردم. اسم افراد رو میخوندم، فیلدها رو عوض میکردم و ویژگیهای مختلف هر فرد توجهم رو جلب میکرد، بعد میرفتم توی فکر که مثلا داستان زندگی این بیمار چی میتونه باشه، علائم رو که میدیدم در همون نقطهی بدنم احساس درد میکردم. حالا هر چقدر هم بنالیم از وضع خودمون اما مطمئنم که کار توی یه مرکز درمانی آخرین چیزی هست که حاضرم انجام بدم. حقیقتا روحیهاش رو ندارم.
سندروم غروب جمعه امروز بدجوری اذیت کرد.
#3
امشب وسط مهمونی تولد و جیغ و هورا کشیدن، همزمان داشتم تکست جدی میدادم. یه جوری جدی بودم که برای خودمم غریبه به نظر می رسیدم. اون بخش همیشه نایس شخصیتم داره درد میکشه اما فکر می کنم لازم بود.