فردا این موقع، ممکنه ناراحت باشم، عصبی باشم، بی حوصله باشم، اما اینو مطمئنم که این هیولای ترسناک استرس که از بس دلمو چنگ انداخته، رمقی برام نذاشته، دیگه نیست. و خب این مسئله برام غیرقابل تصوره. نمیتونم تصور کنم که این هیولا دیگه باهام نباشه. هیولایی که توی 2-3 سال اخیر بدجور چنبره زده روی زندگیم و توی 1 ماه اخیر امونم رو بریده.
هر چند که به قول الف تو با استرس و اضطراب زاده شدی و همیشه توی زندگی یه چیزی رو پیدا میکنی که ازش هیولای استرس بزنه بیرون. راستش بعضی وقتا فکر میکنم اصلا زندگی بدون(کم) استرس چه شکلیه؟ اینم برام قابل تصور نیست متاسفانه.