وقتی که "م" پیام داد که امروز با "ن" که تازه ماشین خریده رفتهاند بیرون و کلی هم خوشگذراندهاند من تازه از کلاس زبان برگشتهبودم خوابگاه.
همان لحظه چشمم رفت روی کبودی و ورم روی پای چپم که دیروز جلوی ترمینال رویش زمین خورده بودم.آن هم چه زمین خوردنی.کل لباسهایم گلی شده بود.که شامل پالتو و شلواری که روز قبل از خشکشویی گرفته بودم و بوتهایی که تازه واکسزده بودم میشد.
با لبخند جواب "م" را دادم و به جای این که حسرت بخورم ته دلم ذوق این را کردم که فردا میخواهم بروم انقلاب.
بله!همچین آدم راضی و خوشحالی هستم من!!!
+ "م"و "ن"از دوستان دوران دبیرستان هستند.
همان لحظه چشمم رفت روی کبودی و ورم روی پای چپم که دیروز جلوی ترمینال رویش زمین خورده بودم.آن هم چه زمین خوردنی.کل لباسهایم گلی شده بود.که شامل پالتو و شلواری که روز قبل از خشکشویی گرفته بودم و بوتهایی که تازه واکسزده بودم میشد.
با لبخند جواب "م" را دادم و به جای این که حسرت بخورم ته دلم ذوق این را کردم که فردا میخواهم بروم انقلاب.
بله!همچین آدم راضی و خوشحالی هستم من!!!
زندگی کوتاه تر از آن است که
احساس پشیمانی، حتی برای لحظه ای کوتاه، توان ایستادن و حرکت را از ما بگیرد
زندگی کوتاه تر از آن است که
فرصتی برای مرور تمام تلخی های بزرگ گذشته و نگرانیهای مبهم آینده داشته باشیم
زندگی کوتاه تر از آن است که
آن را صرف شادی کسانی کنیم که شادی ما شادشان نمیکند
و حتی کوتاه تر از آنکه فرصت باشد به آنها بگوییم که چرا
زندگیمان را صرف شادیشان نمیکنیم
زندگی کوتاه تر از آن است که
آن را صرف کسانی کنیم که برای تجربه لحظه های ناب، به دنبال هزار دلیل و بهانه میگردند
زندگی کوتاه تر از آن است که
برای تمام شدن یک بوسه
یا رها کردن آغوشی مهربان
یا به پایان رساندن یک قهقهه مستانه
شتاب کنیم.
اریک دیویس
+ "م"و "ن"از دوستان دوران دبیرستان هستند.